سلام 

بارها خواندیمش اندکی صبر سحر نزدیک است
 بارها باورش کردیم 
و بارها تکرار
و بارها صبر را چاشنی فعالیت گروهی 
 همه آمدیم با باوری محکم بدون تردید بدون دودلی 
اما بودند عزیزانی که نخواستند باورمان را باور کنند
 وخواسته  یا،نا خواسته ،خواستنددلخوشی باورهایمان را به ناخوشی بکشانند
اما ما ماندیم باتمام بغض ها یمان با تمام درد هایمان با تمام فرتوتی آرزوهایمان
ماندیم و در این حرکت چه  جهادی آمدیم  
 ،عاشقانه،امدیم 
مشتاقانه،امدیم 
و چه صبورانه،به جلو آمدیم .

چراکه در تارو پود باورمان آنچه تنیده شد چیزی نبود جز این مهم که
 نتیجه ی هر تلاشی پیروزی است 

و این است مصداق ایمان به هدف که پایان شب سیه سپیداست
و باز در زمزمه هایمان زمزمه سر دادیم که اندکی صبر سحر نزدیک است
دل در گرو توکل زدیم و تمام باورمان را در تار و پود تلاش باهمان خدایی که در همین نزدیکی ها ست گره زدیم و چه زیباست نوازش باورهای آرزوهایت از جانب همان خدا 
و حال با تمام هر آنچه برایش آمدیم قهرمانانه ماندیم شور وذوق پیروزی را یکی کرده و به جانب تمام آنهایی که خواستند نشود آمدن بهار باورهایمان را فریاد می زنیم که 


دوره ی هجران و زمستان سرد
بگذرد و باز بهـاران شـود

می رسد آن روز که خاک کویر
بار دگر منـزل باران شـود

تلخی ایام به پایان رسـد
موسم سرمستی یاران شود

دل شود آکنده ز شور و شعف
باغ پر از بانگ هَـزاران شود